کد مطلب:216887 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:361

پاسخ امام کاظم به سؤال هارون در سفر حج
علامه مجلسی قدس سره از فضل بن ربیع چنین نقل می كند: هارون الرشید به قصد حج از بغداد حركت كرد و افراد زیادی از لشكریان خود را آورد تا صولت خود را به علویان نشان دهد و این سفر رسمی خلیفه ی عباسی بود. هیچ كس حق نداشت بر خلیفه سبقت جوید به مكه رسید و وارد مسجد الحرام شد. شروع به طواف كرد و همراهان برای او راه باز می كردند و نمی گذاشتند كسی بر او پیشی بگیرد.

در این میان مرد عربی از خلیفه جلو زد هر جا هارون طواف می كرد، عرب جلوتر راه می رفت و در لمس حجرالاسود نیز پیش از خلیفه حجر را می بوسید و در مقام ابراهیم علیه السلام به نماز ایستاد. حاجب و دربان كعبه با خشونت گفت: از جلوی خلیفه كنار برو. آن مرد عرب فرمود: (سواء العاكف فیه و الباد)؛ [1] یعنی در این مكان همگان با هم برابرند.

پس از فراغت از طواف و نماز، هارون گفت: آن مرد عرب را احضار كنند. وی فرمود: من كاری با خلیفه ندارم، اگر او با من كار دارد، نزد من بیاید. این خبر را به هارون دادند، وی گفت: او راست می گوید.



[ صفحه 150]



هارون وارد شد و سلام كرد و جواب شنید. هارون گفت: اجازه می دهی بنشینم؟ مرد عرب فرمود: این خانه نه از من است، نه از تو. می خواهی بنشین، می خواهی برو.

هارون نشست و گفت: از تو سؤالی می كنم، اگر جواب ندادی، تو را عقاب می كنم.

مرد عرب گفت: سؤال تو پرسش متعلم است یا متعنت و متكبر؟ هارون گفت: سؤال متعلم. عرب گفت: بنابراین مانند شاگرد در برابر استاد بنشین. هر چه می خواهی بپرس.

هارون گفت: واجب چیست؟ عرب گفت: 1 ، 5 ، 17 ، 34 از 12، یكی از 40، یكی در همه عمر، یكی و یكی به یكی.

هارون بلند خندید و گفت: من از واجبات می پرسم، تو از اعداد می شمری. عرب گفت: مگر نمی دانی بنای جهان روی حساب است؟ اگر حساب نبود كه خداوند قیامت را وعده نمی داد و دنیا را خلق نمی كرد. بی حسابی است كه سبب هرج و مرج می شود.

هارون گفت: واجبات را بیان كن و اگر بیان نكنی، امر می كنم در میان صفا و مروه تو را بكشند.

حاجب به هارون گفت: از خدا بترس! آن مرد عرب خندید. هارون گفت: چرا خندیدی؟ وی گفت: در شگفتم كه هر یك از شما از دیگری نادان تر است! زیرا اگر اجل من نرسیده تصمیم خلیفه بی نتیجه است و اگر اجل من رسیده باشد، شفاعت دربان سودی ندارد.

هارون گفت: اكنون آن اعداد را بیان كن. عرب فرمود: آن واجب كه



[ صفحه 151]



یكی است دین اسلام است.

و آن واجب كه پنج تا است، نماز فریضه است و منظور از هفده، 17 ركعت نماز و مراد از سی و چهار، 34 سجده است و مقصود از دوازده تا یكی، ماه رمضان و از چهل تا یكی، از چهل دینار یك دینار زكات واجب است و در تمام عمر یك مرتبه حج واجب است و مراد از یكی به یكی این است كه اگر كسی دیگری را كشت، قصاص او واجب است.

هارون نه تنها از مرد عرب گذشت، بلكه مجذوب او شد و دستور داد كیسه هایی از دینار و درهم به او دادند. عرب گفت: من هم از تو سؤالی می كنم، اگر جواب دادی، این كیسه ها مال خودت باشد و اگر جواب ندادی، دو برابر این كیسه ها به من بده تا میان فقرا تقسیم كنم.

هارون گفت: بپرس. مرد عرب گفت: آیا خنفساء (سوسك كوچك) با پستان شیر به بچه خود می دهد یا با دهانش فرزندش را تغذیه می كند؟ هارون گفت: نمی دانم.

مرد عرب گفت: خداوند بعضی از حیوانات زمین را نه از راه پستان مادر، نه از راه دانه غذا می دهد، بلكه زندگی آنها از خاك تأمین می شود.

هارون متوجه شد كه این مرد عرب حضرت موسی بن جعفر علیه السلام است و آنگاه گفت: «و الله لقد كان ینبغی أن تكون هذه الورقة من تلك الشجرة»؛ به خدا سوگند! بی تردید شایسته است كه این برگ از آن درخت باشد؛ یعنی این مرد باعظمت از خاندان گرانسنگ نبوت باشد. [2] .



[ صفحه 152]




[1] حج، آيه ي 25.

[2] بحار، ج 48، ص 142.